عکس حلوای نثار زعفرانی و زنجبیلی

حلوای نثار زعفرانی و زنجبیلی

۲۲ مهر ۰۰
جای خالی‌ات در من آن‌قدر عمیق شده‌ا‌ست
که می‌شود هر پنج‌شنبه کنارش نشست و گریست
و مگر مرگ
کفش‌هایش چقدر سنگین است؟
که جای پایش این‌همه گود است..!🥀🥀
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
تکرارِ بیهوده‌ای‌ست ، وقتی هربار ناامید از روزهای خوبی که انتظارشان را کشیده بودیم ، خاکسترِ گذشته‌های پُردرد را درست روبروی نگاهمان بهم می‌زنیم و با حسی پر از امّید به دنبالِ نشانه‌ای کوچک می‌گردیم ،
تا شاید قلبِ به درد افتاده‌ی‌مان را کمی درمان کنیم ،

تا شاید پیدا کنیم لحظه‌ای را که ما مقصرِ تمام اتفاقاتِ آن‌روزها نبوده‌ایم ،

تا شاید به قلبمان ثابت کنیم که در آن شرایط ، در همان روزهای هدر رفته‌‌ ، بهتربن تصمیم همان بوده که ما گرفتیم و خیالمان راحت شود که به جای ما هرکسِ دیگری هم بود همان اشتباهات را مرتکب می‌شد ،

شاید اصلا از جایمان بلند شویم و بالای سرِ ویرانِ خودمان بایستیم و دست بر شانه‌‌ی لرزانمان بگذاریم و با خوش‌رویی بگوییم عزیزِ دلم مقصر تو نبودی که اگر من هم بودم همان انتخاب را داشتم که تو داشتی و به امروزِ تو می‌رسیدم و بعد با مهربانی چشمانِ غمگینِ خود را ببوسیم .

شاید آن‌قدر در گذشته‌ها بگردیم بلکه نقطه‌ای خوب از کسانی که زمانی خوبِ ما بودند و بعدها با دردِ خیانت و خنجرهایی در پشت از تمامشان جدا شدیم خاطره‌ای شیرین بیابیم و به احساسِ خوبِ همان روزهای اشتباه برسیم و کمی بارِ سنگینِ اشتباهاتِ گذشته را از دوش خستگی‌هایمان زمین بگذاریم ،

کمی سرزنش‌ها و سرهای تکان خورده را با دست نگه داریم و افکارِ جهان را برگردانیم به این‌که من از تمامِ دنیا بی‌تقصیرترم اگر او که زمانی دوست می‌دانستمش ، خنجرش را تا عمیقِ جان در قلبم فرو کرد ،

که او که سوخته من بودم نه هیچ‌کسِ دیگر !

که به تمام ستارگانِ آسمان قسم ، هیچ انسانی کفِ هیچ‌کدام از دستانش را بو نکرده اگر از روی سادگی ، جانوری درنده را انسانی معصوم تصور می‌کرده .

کمی نفس را تازه کنیم و با قلبِ آرام‌تری گذشته‌هایمان را ببخشیم و پرونده‌ی اشتباهات را مختومه و برای آخرین‌بار بسوزانیم و خاکسترش را به طوفانی بسپاریم که ببرد یاد و نام تمامشان را و همه روزها و شب‌ها را و تمامِ احساساتی را که به اشتباه خوب می‌دانستیم ،

و انگشتِ تهدید را از روبروی روحِ آزرده‌مان به کناری گذاشته و لحظه‌ای ، تنها لحظه‌ای ، خود را به آغوش بگیریم و دردهایمان را مهربان ببوسیم
تا شبیه بچگی‌ها خوب شود زخم‌های گذشته‌مان ،

ببوسیم و بگذاریم کنار تقصیرهای بر گردن افتاده‌‌مان را و کمی سبک‌تر ، کمی آرام‌تر از چند ثانیه قبل ،
نفس را دوباره بکشیم و دنیایمان را قشنگ‌تر نگاه کنیم .

...